.

.

هجرت

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۴۱ ب.ظ


هجرت. همیشه به نظرم یک اتفاق بزرگ میومد که انتظارش را می کشیدم. مدّتی می شود که به دلیل شرایط شغلی، بهانه ی عبور از همه ی تعلقات و دوست داشتنی هایم فراهم آمد. اولین حادثه ای که مرا پس از یک حضور حدوداً سه دهه ای در خانواده، برچید. هر چند بیش از نیمی از این عمر را در دوره و دانشگاه و مسابقه و مجموعه و مسجد و سفر بودم، اما انقطاع داستان دیگری دارد. نکته اش دقیقاً همین است. انقطاع. این که از شَهرت خداحافظی کنی، با همه ی زیبایی هایش و همه ی خاطراتت، و خانواده و خیل دوستان و برادران و همسنگرانت. این که دیگر در یک شهر جدید هیچ کسی تو را نمی شناسد، و دُم همه ی حجاب ها بریده می شود. و این یعنی میتوانی خودت را برای انقلاب وزن کنی و فارغ از هر حجابی بدانی لُخت برای انقلاب چند کیلویی!؟ این روزهایم را که میبینم انباشتی از فریادهای آرمان خواهانه ام به خیل مسئولین امر علم و فرهنگ برایم سرزنش می شود که آهای فرزند خمینی! الآن شما همون مسئولی، چه میکنی؟ حواست به انقلاب خمینی هست آیا؟؟

پ ن: هجرت یعنی یک زندگی جدید. تمرین دوباره ساختن. فرار از تکرار و تکراری ها. یعنی کنار آمدن با خودت. مهارت زیستن در کنار انسان هایی جدید و متفاوت. یعنی مسئولیت. یعنی حرکت و سفر به درون. یعنی نماز با حضور. یعنی نو شدن، ترقی، تعالی. یعنی توکّل! به شرط اینکه با معرفت و هدف گذاری باشد و تعریفت فقط از یک شهر به یک شهر دیگر رفتن نباشد!

۹۶/۰۲/۱۷